ای آشنای درد جوامع بیا بیا
دستم اگر به دامن آن مهـــــــربان رسد
مرغ دعا به منزل هفت آســـــمان رسد
یاری که پی اش همه ی عمــر بوده ام
بر خانه ی دو دیده چنان میهمان رسـد
پیدا نبـــــــوده تا همگان عاشقش شوند
از مرد وزن گرفته به پیروجوان رسد
فـــــــرشی ز دیده زیر قدمهاش گسترم
تا شرح مقدمش به تمام جـــــهان رسد
چشمم جمال روشـــــــــن آن دلربا اگر
یکـــــــــدم ببیند آتش دل تا زبان رسد
چشمم در انتظار نگاهش سفیـــــــد شد
ترسم ندیده روی بهارش، خــزان رسد
ای آشنای درد جـــــــــــــوامع، بیا بیا
تیغ ستم نمانده که تا استخـــــوان رسد
مصطفی معارف کرج 16/2/92
:: بازدید از این مطلب : 733
|
امتیاز مطلب : 92
|
تعداد امتیازدهندگان : 19
|
مجموع امتیاز : 19